حس بی انتها ...
نمی خوام بگی کی ازراه میرسی واسه من امید اومدن بسه! قصدجادو ندارم خدا نخواد دست عاشقا به هم نمی رسه خیلی وقته فاصله میون ما با دو خط نامه دیگه پرنمی شه اما عشقی که مقدسه بدون حس تاریک تنفرنمی شه من دلم این روزا خیلی روشنه یه کمی سخته ولی دووم بیار! درد دوری رو بریز توبغضتو و بشکن و غصه هاتوو به روم بیار! من دلم این روزا خیلی روشنه همه چی درست می شه مثل قدیم می رسه دستای گرممون به هم انگاری یه لحظه تنهانبودیم! دیگه حرف ناامیدی رو نزن!نگوفاصله زمینه تا خدا گوش کن به صدای تپش قلبت .... می دانم که دلتنگ منی و میدانم دلت هوایم را کرده است ! می دانم که دوستم داری و میدانم تنها به عشق من نفس میکشی! من در قلب تو هستم و میدانم در آن قلب مهربانت چه میگذرد! چرا دلتنگی؟ من که در قلب تو هستم عزیزم ! هر گاه دلت گرفت با قلبت درد دل کن.... من همیشه در قلبت هستم و گوش میکنم به درد دلهایت ! قلب تو خانه است ، عشق تو سرپناه من است ! گوش کن به صدای تپش قلبت ! می شنوی؟ این منم که در قلبت با فریاد به تو میگویم دوستت دارم ، دوستت دارم! اما صدای من نامفهوم به تو میرسد ، پس حس کن که دوستت دارم ! يك شبى مجنون نمازش راشكست.بی وضودركوچه ى ليلانشست.عشق،آن شب مست مستش كرده بود.فارغ ازجام الستش كرده بود.گفت يارب ازچه خوارم كرده اى. برصليب عشق دارم كرده اى.خسته ام زين عشق دل خونم نكن.من كه مجنونم، تومجنونم نكن. مرداين بازيچه ديگر نيستم.اين تووليلاى تو.من نيستم!گفت اى ديوانه، ليلايت منم. دررگت پنهان و پيدايت منم. سالهاباجورليلا ساختى.من كنارت بودم ونشناختى
برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم ... اگرچه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن باتو نیستم ... اگرچه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم ... اگرچه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است. نگاهت کنم ... صدایت رابشنوم ... به تو تکیه کنم دوست دارم بدانی ، حتی اگر کنارم نباشی ... باز هم ، نگاهت می کنم ... صدایت را می شنوم ... به تو تکیه می کنم و همیشه با تو هستم ، ماه ابر ها کنار میزند... خورشید خاک سرد را از چهره میزداید... کوه چارقد سفیدش را از سر بر میدارد ...ترمه بهاری را به تن می کند... نگاه سرد زمین بر سر هوا سنگینی می کند... تقویم شتابان خود را به پایان می رساند... پنجره ها تصویر جدیدی را به تماشا نشسته اند...سبز زرد... برف دلسرد شده و گرم اب می شود... باران بهانه بهار را گرقته... نفس زندگی به تن گلها دمیده... درختان سرمه سبز به چشم کرده اند... و شاخه ها به خود تکانی مشغول... دنگ دنگ دنگ... اینجا همه چیز به وقت بهار است....در دلها چطور؟؟؟؟ دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ... و عقل قاضی ، و عشق محکوم .... به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ، آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی ، ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه در آرزوی رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟ همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟ قلب نالید و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و فقط با عشق میتوانم یک قلبی واقعی باشم اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم من از قصه زندگي ام نمي ترسم آيا اين تقدير منه؟؟؟؟؟ تا روزها در جاده دلتنگي بنشينم و اما خوشبختي من در با تو بودن بود دوري را تحمل مي كنم من و تو دو خط موازي بوديم كه هرگز نقاشي پيدا نشد تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند و تا آخر اين دنيا موازي خواهيم ماند. پی حس همون روزام، پی احساس آرامش دلم میخواد عاشق شم، آخه فکرت شده دنیام اگه این زندگی باشه، من ازمردن هراسم نیست اگه این زندگی باشه، اگه این سهمم از دنیاس، من ازمردن هراسم نیست بعد تو من از همه دنیا بریدم لحظه لحظه زندگیمون با عذابه اگه این زندگی باشه، من ازمردن هراسم نیست اگه این زندگی باشه، اگه این سهمم از دنیاس، من ازمردن هراسم نیست به افتادن من در خیابان خندیدی اما من تمام حواسم شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$ $$ سرت را بگیری بالا ....! تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش... حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است... مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه... صبور باش و ساکت... بغضت را پنهان کن... رنجت را پنهان تر ... آن چيزي كه تنگ شده دل من است براي تو ! و جهان است براي من ! جايي بايد باشد غير از اين كنج تنهايي ؟! تا آدم گاهي آنجا ... جان بدهد ! مثلا آغوش تو ! كه جان مي دهد براي جان دادن ... اینو خوشبختیه دنیا به من می گه یه عشق تازه یه رویای نا پیدا اینو امروز اینو فردا به من می گه به این دل مرده ی تنها ترحم کن ببین از حس دنیای تو خالی نیست تو می تونی یه بار دیگه می تونی تو گوش من هنوز این حرف می پیچه تموم لحظه هایی که تلف کردم برای من که دل تنگ توام هیچه بمونم با تو یا نه انتخابم کن تو مثل شیشه زیبایی من از سنگم خلاصم کن از این دلشوره ی آخر به عمر روزای رفته دل تنگم... توی یه کوچه بن بست دل من یه دفعه لرزید زیر یک نگاه و لبخند وای از اون چشمای زیبا وای از اون نگاه زیبا شیشه ی طلسم عشقو اون با یه نگاه شکسته دل من رو دزدید و برد حالا از اون عشق ساده روزی صد دفعه می میرم اما با یاد نگاهش باز دوباره جون می گیرم تن من مثل کویر توی حسرت نگاهش ای خدا نکن دریغش بذار این کویر عشقم با نگاهش جون بگیره ای خدا چقدر سخته توی حسرتش بشینم بشکن این طلسمو بشکن تا نگاهشو ببینم ... اگه دلم تنگ مي شه برات منو ببخش اگه نگام كم مي شه تو شهر چشات منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو مي چينم اگه همش پيش همه بهت مي گم دوست دارم منو ببخش اگه برات سبد سبد گل مي چينم منو ببخش اگه شبها فقط تو رو خواب مي بينم منو ببخش اگه تو رو مي سپارمت دست خدا اگه پيش غريبه ها به جاي تو مي گم شما منو ببخش اگه واسه چشماي تو خيلي كمم تو يه فرشته اي و من خيلي باشم يه آدمم منو ببخش اگه فقط ميخوام بشي مال خودم ببخش اگه خيلي كمم ولي زيادي عاشقتم !!!! اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي چشمهايم را مي شستي نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي هرگز قلبم را نمي شکستي لحظه اي مرا نمي آزردي همه چيز را فدايم مي کردي هموني كه خودت مي دوني دلم برات تنگ شده و دارم جون مي دم تا بعد از عيد نمي تونم تحمل كنم ! به خدا شديد محتاجم ! محتاج نگاهات ! محتاج خنده هات ! محتاج شوخي هات ! محتاج دستات ! خلاصه كلي بهت نياز دارم ... بيشتر از هميشه! زيبا اگه مي دونستي چه قدر دوست دارم ... اگه مي دونستي چه قدر دلتنگتم الان از نبودنت خجالت مي كشيدي! لوووفن هميشه دوسم داشته باش وتنهام نزار ! يه چيزي رو هيچ وقت بهت نگفتم ! اونم اينه كه من عاشق وقتايي هستم كه دعوام مي كني ! من عاشق اون لحظم به خاطر همين هميشه وقتي دعوام مي كني ! ساكت مي مونم و فقط گوش مي دم ! روزاييهم كه باهم قعريم تو چشام زيباتر مي شي و اون لحظه دوست دارم محكم بگيرمت تو بغل ! ما بدجوري چاكرتيما ! راستي گفتي ديشب خوابمو ديدي ! كلي خوشحال شدم ولي بهت حسوديم كردم چون تو منو تو خواب ديدي ولي من نديدم ! الانم لبام آبيزون شده از دلتنگي ! بياااااااا پيشم ! دلم كلي بهونه گير شده از نبودنت بس نيست چهار روز دوري؟ دوشت دالم فرشته ي بي بال من ! كاش الان اينجا نشسته بودي دستاي گرمت دستامو گرم مي كرد ! كاش بودي تا بهت مي گفتم امروز چه زيبا شدي ! ا ه ه ه اگه بزارم تا فردا صبح هم جمله هايي كه كاش توشه مي گه ! دوست دارم و دلم تنگيده برات ! بوووس باي ! هموني كه خودت مي دوني خيلي دوست دارم ! هموني كه خودت مي دوني چاكرتيم با مرام ! هموني كه خودت مي دوني خيلي كلوتم ! هموني كه خودت مي دوني ما مخلصتيم ! هموني كه خودت مي دوني الان دلم برات يه ذره شده دارم جون مي دم ! هموني كه خودت مي دوني فكر و ذكرم تويي ! هموني كه خودت مي دوني قيافت ديوونم كرده ! هموني كه خودت مي دوني چال صورتت عاشقم كرده ! هموني كه خودت مي دوني خنده هات اسيرم كرده ! هموني كه خودت مي دوني عاشق بچه گونه حرف زدناتم ! هموني كه خودت مي دوني عاشق بد نگاه كردنتم ! هموني كه خودت مي دوني كلوي دعوا كردنتاتم ! هموني كه خودت مي دوني عاشق دوست دارم هايي هستم كه تو مي گي ! هموني كه خودت مي دوني ما در بست تا هميشت مخلصيتيم ! مجنون را به محكمه بردند و گفتند توبه كن ... گفت خدايا عاشقم عاشق ترم كن ... ببين ! هيچي نگو ! فقط يه دقيقه بيا بشين اينجا كنارم! دلتنگتم ! همين ... ببين ! هيچي نگو ! فقط يه دقيقه بيا بشين اينجا كنارم! دلتنگتم ! همين ... چشمانت ! را داستان وار دنبال مي كنم ! با عاشقانه ترين كلام مي خوانمت ! با عاشقانه ترين باد به خاطر مي سپارمت ! قلبم ! آنقدر بزرگ مي شود كه يك جهان دوست داشتن تو در قلبم مي چكد ! جاي خالي نبودنت مي كوبد بر دلم ! اگر نيايي همين روزها ويرانه مي شوم !!! چقدر دلم تنگ شده واسه شنيدن تپش هاي پر اشتياق قلبت ... كه نفس هام رو به احترامش نگه مي داشتم ... خدايا ! براي داشتنش با قسمتت مي جنگم!!! خط و نشان جهنمت را به رخم نكش !!! كه جهنم تر از نبودنش سراغ ندارم ...
نامه ای عاشقانه
من از بي تو بودن به ياد تو زيستن و تنها از خاطرات گذشته تغذيه کردن مي ترسم.
اي بهار زندگي ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگيست
اکنون که پاهايم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سويم بگشا
باز هم شانه هايت را مرحمي برايم قرار بده.
بگذار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
اين را بدان که با آمدنت غم براي هميشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به اميد ديدار تو زنده ام
افسوس دوري تو را بخورم.
درختان جاده زندگيم در حال خشك شدن هستند.
افسوس كه تو ديگر در كنارم نيستي
افسوس كه سرنوشت براي ما جدايي را رقم زده .
افسوس كه هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر مي شوي
گفتي ما بدون هم خوشبخت تريم اما....
افسوس كه خوشي ها تمام شد
افسوس كه باهم بودن ها تمام شد
اما اگر تو بدون من خوشبختي
لعنت به اين دنيا
همون حسی که این روزا، به حد مرگ میخوامش
اگه عاشق شدن درده، من این دردو ازت میخوام
یه حسی دارم این روزا، شاید مردم حواسم نیست
یه حسی دارم این روزا، که گاهی باخودم میگم، شاید مردم حواسم نیست
باورم کن من به بد جایی رسیدم
باورم کن حال من خیلی خرابه
یه حسی دارم این روزا، شاید مردم حواسم نیست
یه حسی دارم این روزا، که گاهی باخودم میگم، شاید مردم حواسم نیست
به چشمان مردم شهر بود که عاشق خنده ات نشوند...
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
گریه کن پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$______$$$$$_______$$$$$______$$
$$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$
$$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$
$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$
$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$$___________$$
$$____________$$$$$____________$$
$$_____________$$$_____________$$
$$______________$______________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$
$$______$$$$$$_____$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
یادت باشــد دلت که شکست...
تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد.
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي.
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم.
اي کاش مي دانستي...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است.
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
که اين غريبه ي تنها، جز نگاه معصومت پنجره اي
و جز عشقت، بهانه اي براي زيستن ندارد.
اي کاش مي دانستي...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي
و سال ها برايش گريسته اي.
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي
غرورت را... قلبت را... حرفت را...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
دوستم مي داشتي
همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد.
کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و مرا از اين عذاب رها مي کردي
اي کاش تمام اينها را مي دانستي . . .
هموني كه خودت مي دوني خيلي دوست دارم و برام مهمي !
Power By:
LoxBlog.Com |